روضة العلی الاصغر (ع)
 
متوسلین به باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام
ولادت حضرت علی اکبر (ص) - نسخه کامل ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام فضائل ماه شعبان تولبار سایت وبلاگ علی اصغر زندگینامه حضرت علی اکبر علیه السلام - نسخه کامل ولادت حضرت ابوالفضل(عليه السلام) - نسخه کامل ولادت امام سجاد علیه السلام - نسخه کامل زندگينامه امام حسين (ع) - نسخه کامل شهادت امام هادی علیه السلام ولادت امام محمد باقر علیه السلام فضائل و اعمال ماه رجب زندگی نامه مربوط به ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) - نسخه کامل زندگینامه حضرت ام البنین(سلام الله علیها) - نسخه کامل نرم افزار مشاهده سایت روضه علی اصغر - نسخه ویندوز - نسخه 1.0 زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) - نسخه کامل زندگینامه حضرت زینب (س) احادیث امامان معصومین نرم افزار مشاهده سایت روضه علی اصغر - نسخه آندروید

زمان ولادت امام حسین (ع) شب پنجم ماه شعبان سال چهارم هجری و به قولی روز سوم شعبان همان سال و به قولی دیگر اواخر ماه ربیع الاول سال سوم هجری می باشد. هر چند روایت دیگری در این مورد وارد شده است.

 

«فضائل امام حسین (ع) از زبان پیامبر (ص)»

ام الفضل - همسر عباس بن عبدالمطلب (ره) - می گوید:قبل از ولادت حضرت ابا عبدالله علیه السلام شبی در خواب دیدم که تکه ای از گوشت رسول خدا (ص) از تن مبارک جدا گشت و بر روی دامن من افتاد. تعبیر آن را از آن حضرت سوال نمودم، ایشان فرمودند: «اگر خواب راست باشد، خواب خوبی دیده ای، چرا که فاطمه (س) پسری خواهد آورد و او را برای شیردادن به تو خواهد سپرد».

ام الفضل می گوید: همان که پیامبر (ص) فرمودند اتفاق افتاد، روزی امام حسین (ع) را {که برای شیردادن به من سپرده شده بود} نزد پیامبر برده و او را به آغوش آن حضرت دادم، در همان حال او بول کرد و قطره ای از آن روی لباس پیامبر (ص) چکید؛ من هم او را نیشگون گرفتم و او گریه کرد. در هم این هنگام نبی اکرم (ص) فرمودند:

(( آرام باش ام الفضل لباس من شسته می شود؛ فرزندم را رنجاندی)).

او می گوید: امام حسین (ع) را در آغوش پیامبر اکرم (ص) رها کرده و رفتم که برای او آب بیاورم، وقتی برگشتم رسول خدا (ص) را گریان دیدم و عرض کردم: یا رسول الله (ص) چرا گریه می کنید؟

آن حضرت فرمود: «اکنون جبرئیل (ع) به نزد من آمد و خبر آورد که امتم این فرزند مرا خواهند کشت؛ خداوند شفاعتم را شامل ایشان نگرداند»...

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

راویان حدیٍ گفته اند: هنگامی که یک سال کامل از تولد امام حسین (ع) گذشت دوازده فرشته بر پیامبر خدا (ص) نازل شدند که یکی از آنها به شکل شیر؛ دومی به شکل گاو؛ سومی به شکل ماری بزرگ؛ چهارمی به شکل یک انسان و هشت فرشته دیگر به شکل های گوناگون بودند؛ و همگی با چهره هایی سرخ و چشمانی گریان - در حالی که بال های خود راذ گشوده بودند - می گفتند:

ای محمد (ص) آنچه توسط قابیل بر سر هابیل آمد بر سر فرزند تو حسین (ع) پسر فاطمه (س) نیز خواهد آمد و به او پاداشی مثل پاداش هابیل عطا خواهد شد و قاتل او هم گناه قابیل را خواهد داشت. پس از آن فرشته ای در آسمان ها باقی نماند مگر آنکه همگی بر پیامبر (ص) نازل شده و پس از سلام و درود بر آن حضرت بخاطر مصیبت امام حسین (ع) به ایشان تسلیت گفتند و حضرت را از پاداشی که قرار بود به فرزندش عطا شودآگاه نمودندد و خاک مزارش را به ایشان نشان دادند. در آن حال رپیامبر اکرم (ص) می فر مودند:

(( خداوندا، خوارگردان هر که حسین (ع) را خوار می کند و بکش کسی را که او را می کشد و دشمن او را از خواسته اش برخوردار مگردان)).

راوی می گوید: دو سال پس از و.لادت امام حسین (ع) ، هنگامی که نبی مکرم (ص) برای سفری که پیش آمده بوداز شهر خارج شدند، در قسمتی از راه توقف کردندو در حالی که کلمه استرجاع یعنی «انا الله و انا الیه راجعون» بر زبانش جاری بود چشمان مبارکشان گریان شد.

از دلیل آن سوال شد، حضرت فرمودند:

((اکنون جبرئیل (ع) اینجا بود و به من خبر داد که در کنار رود فرات سرزمینی است که به آن کربلا می گویند و در آنجا فرزندم حسین (ع) پسر فاطمه (س) کشته خواهد شد)).

از ایشان سوال شد ، یا رسول الله چه مکسی او را می کشد؟

حضرت فرمودند:

«مردی که نامش یزید است و گویی که قتلگاه و مدفن فرزندم را می بینم».

سپس حضرت با اندوه فراوان از آن سفر بازگشته و بالای منبر رفتند و در حالی که امام حسن و امام حسین (ع) در کنار ایشان بودندخطبه ای خوانده و مردم را موعظه نمودند و پس از آنکه خطبهء حضرت به پایان رسید دست راست خویش را بر سر امام حسن (ع) و دست چپ را بر سر امام حسین (ع) نهاده  و سر مبارک خویش را به سوی آسمان بلند کردندو آنگاه عرض کردند:

«خداوندا، همانا محمد (ص) بنده و فرستاده توست و این دو نیکو ترین افراد خاندانم و برگزیدهء فرزندانم و اهل بیت من هستند و اینانند کسانی که بهعد از خود ایشان را در میان امتم خلیفهذ گردانیدم،همانا جبرئیل(ع) برایم خبر آورده که این فرزندم (امام حسین (ع) ) کشته و خوار خواهد گشت، خداوندا برای او در مرگش برکت قرار داده و او را سرور شهیدان قرار ده، پروردگارا در زندگی قاتل و تحقیر کننده اش برکتی قرار مده».

راوی می گوید: پس از سخنان پیامبر (ص) مردم حاضر در مسجد با ناله و فریاد گریستند.

سپس حضرت رسول (ص) فرمودند:

«آیا گریه می کنید ولی یاریش نمی کنید؟»

آنگاه حضرت در حالی که رنگش دگرگون شده و چهره اش سرخ گشته بود بازگشت و با چشمانی پر از اشک خطبهء کوتاه دیگری ایراد کرده و فرمودند:

«ای مردم همانا من دو چیز گرانبها در میان شما به جا می گذارم: یکی کتاب خدا و دیگری خاندان و اهل بیتم و دودمانم و شهد وجودم و میوهء دلم. بدانید که این دو از هم جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوندو آگاه باشید که من منتظر آن دو هستم، همانا من در مورد ایشان چیزی از شما نمی خواهم مگر محبت و دوستی اهل بیتم که خداوند آن را ذاز شما بخواهم، مراقب باشید فردای قیامت در کنار حوض کوثر مرا در حالی که با ایشان دشمنی و ستم کرده و آنان را به شهادت رسانده اید ملاقات نکنید.

بدانید که در روز قیامت سه گروه از این امت تحت لوای پرچم به نزد من خواهند آمد، یک گ

روه با پرچمی سیاه و ظلمانی در حالی که ملائکه از آن گریزان هستند نزد من می ایستند و من می پرسم: شما کیستید؟ آنها در حالی که نام مرا از یاد برده اند می گویند: ما موحدان عربیم.

من به ایشان می گویم: من احمد (ص) پیامبر عرب و عجم هستم. آنها می گویند: ما جزء امت تو هستیم یا احمد (ص).

و من می پرسم: بعد از من با اهل بیت و خاندانم و کتاب خدا چه رفتاری کردید؟ آنها می گویند: کتاب خدا را که ضایع کردیم و اما عترت و خاندانت، تمام سعیمان این این بود که از روی زمین نابودشان کنیم.

در این هنگام من از او روی برگردانم و آنها با چهره هایی سیاه و حالتی عطشان و بسیار تشنه از نزدم می روند.

پس از آن گروه دیگری با پرچمی سیاه تر از اولی به نزدم می آیندو من به ایشان می گویم: پس از من  با دو گوهر گرانبهای بزرگ یعنی کتاب خدا (ثقل اکبر) و اهل بیتم (ثقل اصغر) چه دکردید؟

آنها می گویند: با قرآن که مخالفت کردیم و اما اهل بیت را خوار کرده و مزه تمام مصیبت ها را به ایشان چشاندیم.

من هم گویم: نفرین من بر شما باد. سپس آنها با چهره هایی سیاه و حالتی عطشان و بسیار تشنه باز می گردند.

آنگاه گروه سوم با پرچمی که از نور می درخشد بر من وارد می شوند و من از ایشان می پرسم: شما کیستید؟

آنها می گویند: ما اهل توحید و تقوا هستیم. ما امت محمد (ص) و باز ماندگان اهل حقیم، به کتاب خدایمان قرآن عمل کردیم و حلال آن را حلال و حرامش را حرام دانستیمو اهل بیت پیامبرمان محمد (ص) را گرامی داشته و دوست دارشان بودیم و تاجاییی که می توانستیم یاریشان کردیم و همراه آنان با دشمنان جنگدیم.

سپس من بر آنها می گویم: خوشحال باشید که من پیامبر شما محمد (ص) هستم و به درستی شما در دنیا همان گونه بودید که گفتید. آنگاه آنان را از حوض خود ( کوثر) سیرابر می کنم و آنان در حالی که خوشحال و شادمان قدم بر می دارند بر می گردند و وارد بهشت می شوند تا برای همیشه در آن جاودانه زندگی کنند».

راوی می گوید: مردم همچنان ذکر شهادت امام  حسین (ع) را بازگو کرده و آن را بزرگ و مقدمش را گرامی می داشتند.

 




برچسب‌ها:
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:وقایع پیش از جنگ , توسط سید محمدجواد صالحی